ابوالفضل غزنوی کلاس هشتم است و در مدرسۀ نمونه دولتی حسن برزگر درس میخواند، او قهرمان سبک کیوکوشین کارته در ردۀ سنی نوجوانان در کشور است، دو مدال طلای بینالمللی دارد و علاوهبراینها به سبک منشاوی، قرآن تلاوت میکند. ایستادن بر سکوی قهرمانی سنگین وزن کیوکوشین کاراته بزرگترین آرزوی ورزشی ابوالفضل است. این قهرمان مشهدی پدر و مادرش را در کنار همت و پشتکار خودش مهمترین دلیل شرایط امروزش میداند.
وقتی به ابوالفضل زنگ زدم، پدرش تلفن را جواب داد و گفت که پسرش برای کار به روستا رفته و قرار گذاشتیم که وقتی بازگشت هماهنگی لازم انجام شود.
همیشه فکر میکردم، قهرمانی برای بچه مایهدارهاست، باشگاه رفتن هم لابد برای آنهاست؛ و اصلا با این نگرش جلو رفتم که قهرمانان ورزشی متعلق به طبقۀ خاصی از جامعه هستند که دست ما به آنها نمیرسد. بزرگتر که شدم و گل خداداد عزیزی به استرالیا را دیدم و بعد مصاحبۀ پدر خداداد را که یک کشاورز زحمتکش بود، متوجه شدم که وقتی یکی قهرمان میشود، ربطی به پول و شغل پدر و این چیزها ندارد، بلکه همت و پشتکار شخص و حمایت خانواده، مهمترین دلیل قهرمانی و موفقیت است.
روز مصاحبه که از راه رسید، در راه خانه به این فکر میکردم که قهرمان بودن چه حس خوبی میتواند داشته باشد، وقتی قهرمان میشوی همه از تو حساب میبرند، در محله به تو احترام میگذارند، در مدرسه هوای تو را دارند و در خانه هم حرف حرف توست. به این فکر کردم که احتمالا ابوالفضل قلدر مدرسه است و برای خودش بروبیایی دارد.
طبق آدرس پشت در کوچکی که در یک بنبست یک متری قرار داشت، ایستادم. در زدم، صدایی که قبلا از پشت تلفن هم شنیده بودم، با گرمی گفت: «آمدم». در باز شد، قبل از اینکه چهرۀ آقای غزنوی را ببینم، چند دَمبِل زنگزده در گوشۀ حیاط توجهم را جلب کرد.
سلام دادم و وارد شدم. در این خانۀ کوچک که در خیابان هشتم گلبو در گلشهر قرار دارد، یک خانوادۀ چهار نفره زندگی میکنند که بعد از عروسی دخترشان، حالا سه نفر شدهاند، آقای غزنوی، مادر و ابوالفضل غزنوی قهرمان کیوکوشین کاراته ایران در ردۀ سنی نوجوانان.
پدر ابوالفضل من را به داخل خانه راهنمایی کرد، همینطور که کفشهایم را از پایم میکشیدم، چشمم به دیوار پذیرایی خانه افتاد، دوتا از سه دیوار پذیرایی البته یکی از دیوارها اُپن آشپزخانه بود، پر بود از مدالهای رنگارنگی که با نظم و ترتیب خاصی آویزان شده بودند، بعد از هر دهتا مدال چند تا لوح تقدیر هم قاب شده بود و روی دیوار نصب کرده بودند.
با خودم فکر کردم که پدر ابوالفضل و مادرش عجب احساس غروری میکنند وقتی میهمانی برایشان میآید، البته که جای غرور هم دارد.
بیشک پدر و مادر ابوالفضل مهمترین دلایلی هستند که او امروز بهعنوان یک قهرمان شناخته میشود، مادرش همواره سعی کرده او در کنار ورزش و درس، قرآن بخواند و پدرش هم که با وجود تمام مشکلات اقتصادی که با آنها دست در گریبان بوده، هیچ وقت اجازه نداده که ابوالفضل از هدفش دور شود.
جواد غزنوی پدر ابوالفضل است، او ۴۲ سال سن دارد و ۲۲ سال است که ازدواج کرده، او میگوید: «۲ فرزند یک پسر و یک دختر دارم. من هیچ وقت ورزشکار حرفهای نبودهام، اما گاهی کوه میروم. ما اصالتاً از جلگه رخ فریمان هستیم. من کارگر ساختمانی هستم، هفتۀ قبل مشهد کار نبود، مجبور شدم چند روز به یکی از روستاهای اطراف مشهد بروم و کار کنم.».
اینکه مدالهای ابوالفضل روی دیوار خانۀ ما نصب شده است، افتخاری برای من، مادرش، خود او و حتی فامیل است. دید فامیل به ابوالفضل تا بچههای دیگر فامیل خیلی متفاوت است.
من و ابوالفضل شانه به شانۀ هم پیش رفتیم، تا اینکه او امروز یک قهرمان است، در این راه همه چیز ۵۰- ۵۰ بوده، یعنی همانقدر که من سختی کشیدهام تا از او حمایت کنم، ابوالفضل هم سختی کشیده تا نتیجۀ خوبی بگیرد. ما از او حمایت کردیم و او تلاش کرد و به هدفش رسید. این حمایت خیلی سخت بود، چون همیشه شرایط آنطور نبوده که ما توقع داشتیم. توقع هر پدری از فرزندش این است که او در راهی که هست موفق باشد.
سکویی که من خواب آن را برای ابوالفضل میبینم، کسب مدال طلای قهرمانی جهان است. او هم استعداد دارد و هم تلاش میکند، اگر از او حمایت مالی شود، من آن روز را دور نمیبینم. ابوالفضل عضو تیم ملی است، اما، چون حمایت مالی ندارد و خودش باید هزینهها را بدهد، آنها را به مسابقات خارجی نمیبرند، بچههایی به مسابقات بینالمللی میروند که توانایی مالی داشته باشند.
در این هشت سالی که من از ابوالفضل حمایت میکنم، فقط همین امسال یک میلیون و پانصدهزار تومان شهرداری به ما داده تا او بتواند به سهتا مسابقه برود. تاجایی که در توان من باشد، اجازه نمیدهم، ابوالفضل عقبنشینی کند.
۱۵ نفر از پسرهای همسایۀ ما به تشویق ابوالفضل به همین ورزش روی آوردهاند. ابوالفضل از نظر استاد خیلی شانس آورده، اولین شهریهای که برای باشگاه ابوالفضل دادم؛ هشت سال قبل ۷ هزار تومان بود، امروز شهریهاش ۲۵ هزار تومان است. هر اردویی که ابوالفضل میرود ۵۰۰ هزار تومان هزینه دارد.
من هم همیشه با ابوالفضل میروم، چون او حرفهای است، باید همراهش باشم، در این هشت سال من همۀ مسابقات را با او بودم و در واقع امروز یک کمکمربی برای اوهستم.
من روی فرزند پسر خیلی حساس هستم؛ وقتی ابوالفضل را فرستادم کلاس، هدفم قهرمانی او نبود، بلکه حفظ او از خطراتی بود که در جامعه وجود داشت. هرچی درس بیشتر بخواند بهتر است. همین که با قرآن پیوند خورده است، از نظر ما بیمه است.
من از ابوالفضل توقع دارم که از امکاناتی که دارد درست استفاده کند، خیلیها این امکانات را ندارند. توقع من از مسئولان این است که استعدادها را دریابند، استعدادهایی همچون ابوالفضل زیاد هستند. من امیدوارم که ابوالفضل یک قاری خوب قرآن نیز باشد.
روی صحبتم برمیگردد به سوژۀ اصلی؛ ابوالفضل غزنوی؛ «کلاس هشتم، ۱۵ سال سن دارم و قهرمان چند دوره مسابقات کشوری، دو دوره مسابقات بینالمللی و قهرمان چند دوره مسابقات استانی کاراته در سبک کیوکوشین هستم، من سهبار در مسابقات بینالمللی که در ایران برگزار شد، شرکت کردم که دو دوره اول شدم و یکبارهم، چون مصدوم بودم، نتوانستم شرکت کنم.
شش ساله بودم که به اصرار پدرم برای گذراندن اوقات فراغت در تابستان در یکی از باشگاههای گلشهر ثبتنام کردم، قرار نبود حرفهای ورزش کنم، اما هر روز که از باشگاه میگذشت علاقهمندتر شدم.».
«استاد من آقای سیدقاسم حسینپور که قهرمان کشور و جهان در کیوکوشین است، اصرار داشت که ادامه بدهم، او این مسئله را با پدرم در میان گذاشت و از همان زمان به بعد پدرم دوشادوش من آمده و من را حمایت کرده است.
شیرینترین مدال من، مدال طلای مسابقات بینالمللی آستارا در سال ۱۳۹۴ بود که همۀ حریفهای خود را که از آذربایجان، عراق و چند کشور دیگر بودند، شکست دادم، دلیل شیرین بودن این مدال این بود که بازیهای کمی انجام دادم، اما حریفهایم خیلی قوی بودند.».
در مدرسه همه میدانند که من کارتهکا هستم، آنها از من حساب نمیبرند، چون خودم دوست ندارم. در مدرسه همیشه از من سؤال میکنند، که باشگاه کجا میری؟ برای ورود به این ورزش باید چه کاری انجام دهیم؟ و من چندتا از بچهها را به باشگاه معرفی کردهام.من از بچگی با یک مربی کار کردم و هنوز هم شاگرد ایشان هستم، باشگاه ما گلشهر بود، همین جا تمرین میکردم.
آرزوی من رفتن بالای سکوی قهرمانی مسابقات سنگین وزن جهان است، رشتۀ ما هنوز المپیکی نشده، اما اگر المپیکی شود، قهرمان المپیک خواهم شد. وقتی از مسابقهها به خانه میآیم، همسایهها اگر ببینند تحویل میگیرند و این به من حس خوبی میدهد، در فامیل هم به من توجۀ زیادی میشود. حالا هر روز که میگذرد؛ علاقۀ من به این ورزش بیشتر میشود، من در آینده تا جایی که میتوانم در سطح جهانی مسابقه میدهم، بعد هم دوست دارم مربی شوم. مهمترین دلیل اینکه امروز من یک قهرمان هستم، تمرین و پشتکار است.
من هر روز یک ساعت و نیم تمرین میکنم، فرقی ندارد که خانه باشم یا باشگاه، تمرین را طبق برنامه انجام میدهم، زیر نظر مربی. مربی به من رایگان آموزش میدهد، استاد من قهرمان جهان در همین رشته است.
یکبار در حین تمرین برای آمادگی مسابقه، پایم پیچ خورد، شب وزنکشی بود، رفتم عکس گرفتم دیدم شکسته، آمدم خانه پایم را بستم. صبح رفتم مسابقات استانی با همان پا اول شدم.
باشگاههای منطقۀ ما فقط کیسه بوکس و تاتامی دارند، من از یکی از آشناها وزنه گرفتهام و با آنها در خانه تمرین میکنم.
من در مدرسه نمونه دولتی درس میخوانم، از درس ریاضی خیلی خوشم میآید و باید کمی تقویتش کنم، معدل من ۱۹ و نیم است، مهمترین دلیل شرایط امروز من، داشتن یک پدر و مادر خوب، مربی خوب و پشتکار و تمرین است.
مادرم از بچگی حواسش به کلاسهای قرآنم بود، و این روزها من با سبک استاد منشاوی قرآن تلاوت میکنم، ورزش نهتنها جلوی قرآن و درس را نمیگیرد، بلکه باعث پیشرفت من در این زمینهها شده است. من قرآن را از مادر و ورزش را از پدرم دارم. آرزوی من عاقبت بخیری در دنیا و آخرت است. هر روز تمرین قرآن دارم و هفتهای دو جلسه کلاس میروم.
الگوی من در زمینۀ ورزش یک مبارز روسی به نام لوچی قربانوف است، او مهارت زیادی در بخش فنی دارد و برای من جذاب است. به نظر من مثل استاد من در ایران کسی نیست.مسابقۀ پیشرو برج هفت و هشت امسال در اروپاست، که اگر حمایت مالی بشوم به این مسابقات خواهم رفت.
بعد از خوردن دو استکان چای با خانوادۀ ابوالفضل با آنها خداحافظی میکنم، در راه همش به این فکر کردم که پدر ابوالفضل چقدر انسان بزرگی است، ابوالفضل بزرگترین سرمایۀ او است و او هم از هیچ تلاشی برای حمایت از ابوالفضل دریغ نکرده، حالا دیگر من مطمئن شدم که یک روز از اول گلبو تا دم در خانۀ ابوالفضل پرچمهای رنگارنگ نصب کردهاند و قهرمانی جهان را به او تبریک گفتهاند.
* این گزارش دوشنبه ۸ خرداد ۹۶ در شمـاره ۲۴۷ شهرآرامحله منطقه ۵ چاپ شده است.